شازده ما آرتین جانشازده ما آرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
عشقولانه من وباباییعشقولانه من وبابایی، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

❀ღشازده خونه ما...(آرتین)❀ღ

دندونی

نوزده ماهگی

خوب من  ...  نام تو مرا هميشه مست می كند ...  بهتر از شراب ...  بهتر از تمام شعرهای ناب ...  نام تو اگرچه بهترين سرود زندگي ست ...  من تورا به خلوت خدايی خيال خود،   " بهترين بهترين من" خطاب می كنم ...  بهترين بهترين من...  فرزندم ،نورچشمم،پاره تنم... توآمدی با لبخند شیرینت،باگرمای دلپذیرت،بانگاه بی نظیرت. چگونه برایت از شادیم بگویم؟ازشوق دیدارت...از لحظه تولدت... توآمدی وبه زندگیمان رنگ تازه ای دادی...چونان رنگ گلهای بهشتی با عطری دلاویز وبه غایت مدهوش کننده... عظمت پروردگار رادرظرایف وجوددوست داشتنی ات می جوییم وخداراباتمام ذرات وجودمان می ستا...
12 تير 1393

مسافرت سه روزه

سلام عسلم پنج شنبه هفته پیش(5 تیر)یهویی تصمیم گرفتیم بریم مسافرت،وسایلمونو جمع کردیم و با خاله جون اینا حرکت کردیم به سمت سرعین.وای که چقدر شلوغ بود از هر جا که فکرشو میکنی مسافر اومده بود. تو یکی از هتل ها اتاق رزرو کردیم و رفتیم به یکی از آبگرمهای مدرن،گلم تو هم با بابایی رفتی. عجب حالی داد خستگی از تنمون در اومد بابای میگفت تو هم خیلی خوشت اومده بود اصلا اذیتش نکردی از اونجا که در اومدیم رفتیم آش دوغ خوردیم ولی شما اصلا نخوردی خوشمزه بود جای همه خالی یه گشتی زدیم و بعد شام خوردیم و بعدشم رفتیم هتل تا بخوابیم.اونقدر تو آب بازی کرده بودی که براحتی خوابیدی صبح حدودای ساعت 9 از خواب بیدار شدیم و دوباره رفتیم به یکی دیگه ...
9 تير 1393

گردش و تفریح

سلام ناز پسرم میدونم بازم تاخیر داشتم دلیلشم این بود که لپ تاپ مامانی به هم ریخته بود و خوب کار نمیکرد.دست بابایی درد نکنه درستش کرد ولی بعدش من یه کوچولو بی حوصله شدم بعد از اونم کارهای خونه اجازه نداد تا زودتر بیام و آپ کنم.ولی امرئز اومدم با کلی عکس اول از همه بگم که دندون شانزدهم هم در اومد.مبارکت باشه هفته پیش پنج شنبه با عمو اینا رفته بودیم پارک شهر بعدشم شام مهمون بابایی بودیم جمعه صبحم با خاله جون اینا رفتیم گنبرف،وای که چه جای با صفایی بود بوی گلهای محمدی همه جا رو پر کرده بود.خیلی خوش گذشت جای همه خالی بود اینم از نهارمون طبیعت زیبای گنبرف اینجام حیاط خو...
2 تير 1393
1